سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لعنت الله علیه 

ویــزای بهشـت
شهادت طلب بسیجی، ابراهیم عطایی یکی از مجریان عملیات استشهادی علیه سلمان رشدی مرتد بود که جان بر سر رضای معشوق نهاد و در نهایت غربت و مظلومیت شهد شهادت نوشید.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران 20 سال پیش در چنین روزی فتوای اعدام سلمان رشدی، نویسنده کتاب «آیات شیطانی» را اینگونه صادر کردند.

بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مؤلف کتاب «آیات شطانی‌» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاَ آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناَ اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
روح الله الموسوی الخمینی
29 بهمن 1367/ 11 رجب 1409»

رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسئولین نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهند که اگر نویسنده کتاب آیات شیطانی توبه کند حکم اعدام درباره او لغو می گردد.
در بیست سال اخیر همواره این سؤال از سوی برخی مطرح شده است که آیا فتوای اعدام سلمان رشدی باز هم لاز‌م‌الاجرا است یا خیر؟
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران چند روز پس از صدور فتوای خود در پیامی دیگر نوشتند «سلمان رشدى اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامى هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.»
حضرت آیةالله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز سال 1383 در پیامی به زائران خانه خدا بر واجب‌القتل بودن سلمان رشدی تأکید کرده بودند.

******************************
ادامه مطلب رو حتمـــا بخونید


برادر شهید (اسماعیل عطایی):
می گفت من زنده باشم و یک مرتد که به اشرف مخلوقات توهین کرده، جایزه بگیرد؟ من زنده باشم و یک نفر که قلب آقا امام زمان را خون کرده، خوش بگذراند؟!
رضا اشعری (همرزم شهید):
می گفت که ما تا انقلاب مهدی زنده ایم و من واقعاَ نمی دانم آن روز هم می دانست که شهید می شود یا نه؟ هر وقت تنها می شدیم از خدا حرف می زد، از آخرت و به خصوص از شهادت می گفت؛ «خدا نعمتی برتر از شهادت خلق نکرده است.»
ج.الف:
همه تست ها مثبت بود. نقطه فرود هم چک شده بود. مشکلی نبود؛ اما می دانستیم که درصد موفقیت بسیار پایین است. 10 تا 30 درصد بیشتر امید نبود. به خودش هم گفتیم؛ جواب داد: «مطمئن باشید که من پیروزم.»
برادر شهید (اسماعیل عطایی):
خیلی چیزها از امام یاد گرفته بود. به خصوص اطمینان قلب و صلابتی که داشت نمونه بود. به ما روحیه می داد. به من می گفت: «اسماعیل! این راهی که من می روم شکست تویش نیست.» من فکر می کردم که منظورش این است که حتماَ به نتیجه می رسد؛ اما وصیتنامه اش را خواندم، منظورش را فهمیدم. از قول امام نوشته بود: «چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید.» و این همان چیزی بود که شخصیت او را ساخته بود.
رضا اشعری (همرزم شهید):
آخرین بار در خیابان جمهوری دیدمش، سر خیابان بابی ساندز، اول نشناختمش. یک تی شرت زردرنگ پوشیده بود، ریش هایش را هم از ته زده بود. رفتم جلو، گفتم: «ابراهیم! خودتی؟» خودش بود؛ ولی پاک عوض شده بود. حرف زدنش هم مثل همیشه گرم نبود. گفتم: «این‌جا چه کار می کنی؟» اکراه داشت که حرف بزند، گفت: «آمدم ویزا بگیرم.» و خواست خداحافظی کند که دستش را گرفتم. گفتم: «ویزا برای کجا؟ چی شده مگر؟» گفت: «ولم کن رضا! عجله دارم.» دستش را با تکان از دستم بیرون کشید و رفت. خشکم زد. با خودم گفتم: «خدایا! این ابراهیم همان ابراهیم است؟!»
کاردار سفارت سوییس در تهران در مصاحبه با سی.ان.ان:
تقاضای ویزای ویژه کرده بود. گفته بود که حاضر است پناهنده شود و علیه ایران حرف بزند. از طرف سازمان های آمریکایی هم حمایت شده بود، از جمله سازمان دیده بان حقوق بشر … [رییس یکی از گروهک های غیرقانونی در ایران] هم او را تأیید کرده بود. به این نتیجه رسیده بودیم که مشکل شخصیتی دارد و قابل بهره برداری است.
دکتر رضا داوری(استاد فلسفه):
سر کلاس سؤالاتی می پرسید که معلوم بود این جوان به یک جاهایی رسیده است. من خودم گاهی می ماندم. یک ملاقاتی هم گویا با حضرت آیت الله جوادی آملی داشت. ایشان را هم گویا تحت تأثیر قرار داده بود.
یک روز بعد از درس به من گفت: «استاد! به نظر من این یک اشتباه فلسفی است که «من» انسان همان روح انسان است.» حالا من همان جلسه این مطلب را درس داده بودم. گفتم: «پس «من» انسان از دیدگاه شما چیست؟» گفت: «من انسان خیلی عمیق تر از روح است. «من» آدمی زمانی کشف می شود که انسان خدا را کشف کند.» بعد این آیه را خواند: «و لا تکونوا کالذین نسواالله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون»
مادر شهید:
آن شب من خواب دیدم. شوهر مرحومم همیشه می گفت: «شبی که ابراهیم به دنیا آمد یک سید نورانی یک انگشتر زرد به انگشتم کرد.» آن شب من خواب دیدم که با مرحوم شوهرم نشسته ایم، منتظریم که ابراهیم بیاید ناهار بخوریم. یک سید نورانی آمد به مرحوم شوهرم گفت: «حاج آقا! آن انگشتر امانتی را آمده ام بگیرم.» من از خواب پریدم و تا صبح گریه کردم. اسماعیل بچه ام آمد توی اتاق. هی دلداری ام داد. من هم هی می گفتم: «مادر! دیگر بی ابراهیم شدم، پسرم حجله ندیده رفت شهید شد. خدا این آمریکا را ذلیل کند. الهی رشدی ملعون تکه تکه بشود.»
ج.الف:
اینها را دیگر من با واسطه می گویم. گفتند که بنا بوده در جریان بازدید رشدی از یک کتابخانه او را با گلوله بزند؛ اما قبل از ورود به او مشکوک می شوند. در حین بازرسی بدنی درگیر می شود و گلوله می خورد.
مادر شهید:
قبرش را نمی دانم کجاست. می روم بهشت زهرا سر یک قبر خالی که اسم او روی سنگش است. می گویم: «مادر! توی دنیا که سربلندمان کردی، آخرت هم دستمان را بگیر.» بچه ام نمرده، قبرش را هم که می بینید؛ خالی است! باور کنید به خود مقام سیدالشهدا همیشه باهاش حرف می زنم و جواب می گیرم. جواب هاش به قلبم خطور می کند. می گویم: «مادر! من باور دارم که شهیدها زنده اند.» بعد حرفم را می زنم، بلافاصله جواب می گیرم. همیشه وجودش را با خودم حس می کنم. بچه ام نگران من است.
از یادداشت های شهید ابراهیم عطایی:
«قطعنامه که پذیرفته شد و آتش بس که اعلام شد، من یک باره به خودم آمدم، دیدم سفره را برچیده اند و نصیب من از روزی شهادت، فقط حسرت است. بعد ازخودم پرسیدم که ابراهیم! آیا حقیقتاَ درجستجوی شهادت بوده ای؟ دیدم که نه. باز از خودم پرسیدم: ابراهیم! اکنون چه؟ آیا آماده دیدار حق هستی؟ و باز پاسخ درونی ام حاصلی جز حسرت و اندوه نداشت. دیدم که با تمام وجود به این قفس خاکی چسبیده ام و بال و پر پروازم نیست. تعارف با خودم را کنار گذاشتم. دیدم که در این مدت، از شهادت فقط دم می زده ام؛ اما بارها آن را رد کرده ام. دیدم شهادت هدیه ای است از طرف خدا که ابتدا باید بپذیری، بعد به آن برسی و بدا به حال من! من در جام زهری که امام نوشید، آب حیات یافته بودم و بدا به حال من! من از قطعنامه متولد شدم.»
فرازی از وصیتنامه شهید ابراهیم عطایی:
شیرینی و لذات زندگی در آن است که مرد در انتظار مرگ ننشیند، بلکه به دنبال آن برود و آن را در آغوش بکشد. شیرینی زندگی در آنجاست که حلاوت مرگ را دریابی و اینچنین است که قاسم بن الحسن (علیهما السلام) از مرگ تعبیر «احلی من العسل» دارد. شرافت و کرامت آدمی از زندگی و مرگش رقم می خورد و من همواره از خدای لایزال خواسته ام که چگونه زیستن و چگونه مردن هر دو را، او به من بیاموزد …
یادداشت مقام معظم رهبری در حاشیه قرآن اهدایی به خانواده شهید:
بسمه تعالی
خداوند این شهید عزیز ما را که تا دنیا باقی است به عنوان سند زنده و جاوبد دلاوری و خداجویی این مردم بر پیشانی تاریخ خواهد درخشید، با شهدای کربلا و ائمه هدی- علیهم صلوات الله اجمعین- محشور بفرماید.

متأسفانه دولت انگلستان از تحویل پیکر پاک شهید عطایی به جمهوری اسلامی خودداری کرد.
                                                               
شـــادی روح تمامی شهدای این فرمان صلــــوات


ارسـال شـده در توســط ســـیــد